مفیستوفلس

من خودم را بالا می آورم در تصور خالی شما که همواره در بندید بند عقایدی که برایتان قرار داد کرده اند.

مفیستوفلس

من خودم را بالا می آورم در تصور خالی شما که همواره در بندید بند عقایدی که برایتان قرار داد کرده اند.

سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی

هیچ توهینی بیش از این وجدان و شعور مرا نمی‌آزاردکه گفته شود «انقلاب سوسیالیستی» رویدادی «انسانی» بودو «مسیر تاریخ را دگرگون کرد.»

میلوان جیلاس

«سه دیدگاه درباره اصلاحات در شوروی، چین و یوگسلاوی»

ایدئولوژی‌های سیاسی بعنوان محصول انتزاع ذهن انسانهای خلاقی هستند که در ارتباط با پیچیدگی‌های تاریخی- اجتماعی و در پاسخ به سئوالات پیش‌روی مجموعه‌های تمدن بشری تنظیم می‌‌شوند. هرگاه یک دستگاه اندیشه در حوزه‌های علوم سیاسی بعنوان رهیافت‌های عملی نخبگان سیاسی و در مقام استراتژی کسب قدرت به خدمت گرفته شود، در واقع از راه آزمودن امر ذهنی در مناسبات اجتماعی و تحت فشار الزامات زمانی و مکانی محیط آزمایش زمینه‌های «نفی» خود را فراهم می‌آورد.

از این منظر می‌شود مارکسیسم در قرن بیستم را شامل گسترده‌ترین میزان حضور و تأثیرگذاری و به تبع فرضیه‌ی فوق شایسته‌ی بیشترین «نفی» و تجدید نظر طلبی دانست. مسئله‌ای که این نوشتار قصد پرداخت به آن را دارد مؤلفه‌های اساسی تعیین چینی اندیشه‌های مارکس و انگلس است. برای تسهیل در امر نگارش، دوران حیات مارکسیسم چینی را به دوره‌های قبل و بعد از مائو تقسیم نموده و در این چارچوب نوشته خود را ادامه می‌دهیم.

همانطور که پیشتر اشاره کردیم موضوع نوشته حاضر در واقع با دوران حکومت مائوتسه دونگ به عنوان رهبر حزب کمونیست چین آغاز می‌‌شود. پس از پیروزی کمونیسم در چین با جامعه‌ای مواجه هستیم که در ارتباط با نظام بین‌‌الملل دچار مشکلات اساسی است و از طرفی مورد شناسایی هیچکدام از کشورهای غیرکمونیست قرار نگرفته است. رهبران چین و از جمله مائو همواره خطر ایالات متحده آمریکا در ابتدای پیروزی انقلاب احساس کرده لاجرم در پی برقراری ارتباط سازنده با اتحاد جماهیر شوروی بعنوان تضمینی برای امنیت انقلاب خود بوده‌ا‌ند.

رژیم کمونیستی چین که با حمایت و حضور مؤثر دهقانان چینی توانسته بود در مسیر پر فراز و نشیب انقلاب به پیروزی دست یابد اصلاحات ارضی را سرلوحه برنامه‌های دولتی قرار داد. طبق این برنامه قرار شد زمین‌های قابل کشت چین بین روستاییان تقسیم شوند. همچنین همزمان با اجرای اصلاحات ارضی محاکمات مالکین خطاکار در دستور کار دهقانان قرار گرفت. این محاکمات که در مورد تعداد قربانیان آنها اطلاع دقیق و واحدی ثبت نشده است، معمولاً با ابتکار دهقانان انجام می‌گرفت.

تجربه اصلاحات ارضی، دشواری‌های کار فردی دهقانان با توجه به مشکلات طبیعی کشاورزی در چین روستاییان را به سمت شکل‌ دادن تعاونی‌های روستایی سوق داد. «بدین ترتیب تفکیک اراضی روستاییان، منسوخ ] در سال 1956[ و مالکیت ارضی بطور کامل به تعاونی‌ها داده شد و از آن پس روستاییان نسبت به روزها و ساعاتی که در زمین‌های متعلق به تعاونی‌ها کار کرده بودند، حقوق دریافت می‌کردند. «این نظام بعدها به کمون تبدیل شد.»

اینطور به نظر می‌رسد که توجه خاص رهبری حزب کمونیست چین و اعتقاد شخصی مائو به توانایی‌های دهقانان، شوری را در روستاهای چینی دمیده بود که ایشان را قادر می‌ساخت زمینه‌های فراهم آوردن سرمایه‌های لازم برای رشد صنایع چینی را فراهم آورند.

مبارزه علیه بازمانده‌های نظم پیشین در چین تنها به اصلاحات ارضی و تشکیل تعاونی‌ها منتهی نمی‌شد. حکومت کمونیستی چین که حامیان عملی خود را در روستاها سازمان داده بود در سال 1951 با اجرای طرحهای «مبارزه دولت علیه بلاهای سه‌گانه و پنج‌گانه» درشهرها بدنبال تربیت حامیان تئوریک خود از میان طبقه پرولتاریای شهری و حذف جدی‌ترین مخالفان خود- بورژوای شهری- رفت. «مبارزه علیه بلاهای سه‌گانه ] فساد، حیف‌و‌میل و بروکراسی[ به دستگیری هزاران نفر منتهی شد که با به زندان افتادند و یا اموالشان را از دست دادند. عده‌ی زیادی نیز مجبور شدند دوره‌های متعددی را برای افکار مارکس و لنین و مائو و دیگر فلاسفه کمونیست طی‌ کنند.

            در سال 1952 و در ادامه جنبش علیه «بلایای سه‌گانه»، مبارزه علیه «بلایای پنج‌گانه» آغاز شد. نتیجه اصلی این جنبش پیدایش گونه‌ای از سیستم اقتصادی بود که در آن مالکین کارخانجات به ازای 5 درصد سود سرمایه خود از دولت بعنوان شریک خود مواد خام و بازارهای فروش محصولات دریافت می‌کردند. سالها ابتدایی برای حکومت انقلابی در چین با موفقیت نسبی برنامه‌ها و در نتیجه همراهی و خشنودی توده‌ها همراه بود.

پس از ارائه توضیحی اجمالی درباره سالهای ابتدایی حکمرانی حزب کمونیست در چین و از سال 1956 وارد برهه‌ای از تاریخ می‌شویم که در واقع نوشته حاضر را وارد جریان اصلی خود می‌کند. در واقع پس از اجرای «جنبش صد گل» توسط حزب کمونیست در این سال است که ماهیت رفتارهای ایدئولوژیک مائو نشان داده می‌شود بطوریکه ظرف کمتر از دو دهه یک جریان بسیار قوی علیه زیاده‌روی‌های او و نزیدیکانش در رهبری حزب شکل می‌گیرد تا پس از مرگ او سیاست‌ مائوزدایی را به آرامی به سرانجام برساند.

جنبش صدگل در جمهوری خلق چین از آن جا حائز اهمیت است که بعنوان تاکتیکی برای همراه کردن روشنفکران چینی با مائو و «برطرف کردن موانعی بود که بر سر راه ابزار عقیده توسط روشنفکران وجود داشت و در ضمن خواستار شکوفایی هنر و ادبیات در چین» به اجرا در آمده بود اما در عمل برای مائو و رهبری حزب کمونیست مشخص ساخت که فاصله زیادی بین تصورات ایشان از مخالفین خود، توانست از اشتباه خود پند بگیرد.» در واقع جنبش صد‌گل اگر چه نتیجه‌ای را که مائو انتظار می‌کشید در بر نداشت اما زمینه‌های طرح و اجرای سیاستی را در ذهن او و چپ روان همراهش فراهم کرد که بعدها «لیوبینیان» نویسنده و روزنامه‌نگار چینی با توجه به عواقب زیان‌آور آن اینگونه می‌گوید: «دوران مائویک سده اشتباه بوده است.»

پیش از پراختن به کیفیتهای انقلاب فرهنگی لازم است اشاره‌ای هر چند کوتاه به برنامه «جهش بزرگ به جلو- 1962-1958 » بعنوان زمینه‌ساز افزایش درآمدهای ملی چین داشته باشیم. منطق جهش بزرگ به جلو در درجه اول این بود که از طریق سرمایه‌گذاری در تنها منبعی که چین در آن زمان در اختیار داشت یعنی نیروی انسانی، میزان انباشت مازاد سرمایه روستایی را افزایش دهد.

بعقیده «آیادریان چان» جهش بزرگ به جلو یک راهبرد جاه‌طلبانه بود چرا که طرفداران آن متقاعد شده بودند که چین خطر حتمی بوده و به همین خاطر آماده بودند که از هر وسیله ناآزموده برای افزایش صنعت از جمله فولاد، کارهای عمومی بزرگ و ایجاد توان دفاع هسته‌ای استفاده کنند. در جای دیگری اشاره خواهیم کرد که این دوران همزمان است با تلاش‌های دولتمردان چینی برای دست‌ یافتن به سلاح هسته‌ای برای کاهش نگرانی از تهاجم امپریالیست‌ها- سیاستی که تا مدتها چین را در انزوای سیاسی قرار داد. «برنامه جهش بزرگ به پیش» که طرح آن نیز از مائوزدون بود، با مشکلاتی روبه‌رو شد و نه تنها نتوانست به هدفهای خود برسد، بلکه تولیدات نسبت به گذشته کمتر شد. «شکست نسب ] این برنامه[ نتایج سیاسی نیز بدنبال داشت که از مهم‌ترین آن باید از استعفای مائوزدون در سال 1959 از مقام ریاست جمهوری دولت توده‌ای چین نام برد.»

بعد از ناکامی «جهش بزرگ به پیش» باید صحبتی نیز درباره «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی کبیر- 1976-1966» داشته باشیم. حرکتی که باید آنرا آخرین و البته جدی‌ترین نمونه عملیاتی شده از اندیشه‌های مائو دانست. طبق روایت آندره فونتن «یک قطعنامه 16 ماده‌ای در کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در 8 اوت 1966 تحت عنوان «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» بصورت رسمی درآمد. این قطعنامه بر مبنای افکار و عقاید مائوتسه دونگ بود که «هر فرهنگی بر عقاید سیاسی و طرز زندگی و اقتصاد جامعه تاثیر می‌گذارد. فرهنگ فئودالی و فرهنگ نیمه فئودالی دو خواهر جدانشدنی هستند که یک اتحاد ارتجاعی علیه فرهنگ جدید چین با هم بسته‌اند و بنابراین باید نابود شوند.» انقلاب فرهنگی خلق چین حوزه‌های سه ‌گانه فرهنگ و هنر، اقتصاد و نحوه برخورد با کادرهای حزبی را در بر می‌گرفت. ژیان کینگ، سومین همسر مائو که بعنوان نایب‌رییس «هیئت مرکزی انقلاب فرهنگی» فعالیت می‌کرد، در 28 نوامبر در پکن طی نطقی آتشین جنبه‌های فرهنگی و ادبی انقلاب فرهنگی را بیان می‌کند: «سرمایه‌‌داری پس از چندین سال که از عمرش می‌گذرد فقط دارای چند پدیده معدود کلاسیک می‌باشد. بعضی از این پدیده‌ها بسیار ملال‌آور و بی‌روح هستند و جاذبه

خود را از دست داده‌اند ولی برخی دیگر هنوز در میان مردم رواج دارند و روح آنها را مسموم می‌کنند.»

بزودی آثار شکسپیر و بتهون و استادان دیگری نیز به این فهرست اضافه شد و انتشار یافت. هم‌چنین در حوزه مسایل اقتصادی انقلاب فرهنگی «بخش اصلی در برنامه اقتصادی سیاسی ... حذف نظام کار قراردادی یا موقت بود که بطور عمده مربوط به کارگران روستایی می‌شد.... انقلاب فرهنگی هم چنین قصد داشت که برنامه صنعتی کردن روستایی را همگام با اشتراکی کردن به پیش ببرد تا کارگران روستایی اضافی را در بخش صنعت بکار مفید بگیرد و زمینه را برای کشاورزی مکانیزه فراهم کند.» اما بنظر می‌رسد که علیرغم نگاه خوشبینانه آدریان چان مخالفان این سیاست، آنرا تلاش بی‌فرجامی به حساب می‌آوردند که موجد زایش مشکلات اقتصادی و از همه بدتر افزایش مهاجرت روستاییان به شهرها می‌شد.

انقلاب فرهنگی در بعد سومش بدنبال تصفیه کادرهای حزبی و کنترل کارگزاران حزبی معطوف شد. در سال 1957 برای انتخاب کارمندان دولت شعار «هم‌ انقلابی و هم متخصص» داده شده بود ولی اکنون انقلابی بودن بر تخصص غلبه می‌یافت. در نتیجه تولیدات این کشور فقیر ناگهان به میزان وحشتناکی کاهش یافت. چینی‌ها جواب می‌دادند: «اهمیتی ندارد زیرا عقب‌ماندگی سوسیالیستی از پیشرفت کاپیتالیستی بهتر است.»

«به این ترتیب انقلابی که به اسم فرهنگ آغاز گردید بسرعت از این مرحله گذشت و واقعیت خود را که یک مبارزه لجوجانه برای کسب قدرت بود، آشکار کرد.»

اجرای سیاست‌های مربوط به انقلاب فرهنگی مخالفت بخشی از اعضای رهبری در حزب را بدنبال داشته است. «رهبر اصلی مقاومت در برابر تغییرات برآمده از انقلاب فرهنگی جواِن لای نخست‌وزیر بود که در طول مدت انقلاب فرهنیگ در طرف مائو قرار داشت، مقاومت او در حفظ نظام قراردادی بدلایل اقتصادی و هزینه بود و بالاخره هم بر فشار «گروه انقلاب فرهنگی» در کمیته مرکزی فائق آمد.»

پیش از اینکه بخواهیم به مسئله روابط خارجی و جایگاه چین در نظام بین‌الملل پیش از مرگ مائو بپردازیم لازمست اشاره‌ای به «چوئن لای» نخست‌وزیر دوران انقلاب فرهنگی بعنوان بنیانگذار تجدید نظر طلبی و «واقع‌بین ترین رهبران حزب کمونیست چین» داشته باشیم. او کمیسر سیاسی دانشگاه نظامی شهر رامپوآ بود. بعد از پیروزی انقلاب کمونیستی در چین همواره در کنار مائو بود. و سعی می‌کرد تا با واقع‌گرایی خاص خود در سیاست خارجی نیرویی تعادل بخش باشد برای پیشبرد منافع مردمش. چوئن‌لای با اتکا به نفوذی که در حزب داشت کادرهای دست‌راستی را مورد حمایت قرار می‌داد و زمینه‌های استفاده مفید از اندیشه‌‌یشان را فراهم می‌کرد. در ادامه بیشتر به میزان تأثیر‌گذاری چوئن‌ لای در زندگی چین پس از مائو می‌پردازیم.

روابط خارجی چین پیش از مرگ مائو

«تا سال 1957 همکاری مستقیم بین چین و شوروی وجود داشت و چین از متخصصین و کارشناسان روسی برخوردار بود و در همان سال چین تصمیم گرفت تا در «برنامه پنج‌ساله دوم» خود را اجرا کند که با برخوردهای ایدئولوژیکی و تغییر روش مائو از پیروی از خط‌مشی اقتصادی شوروی، متوقف شد.» این نقل قول را از آن جهت آوردم تا نفوذ و اهمیت رفتار ایدئولوژیک در سیاست خارجی دوران مائو را بر اساس تئوری «دیپلماسی گارد سرخ» تنظیم شده بودنشان دهم. البته همانطور که در آینده نشان خواهم داد تضاد در چین - در همه زمینه‌ها- نه تضاد طبقاتی که تضاد ایدئولوژی و واقع‌گرایی بوده است. تضادی که در برخورد میان اندیشه‌های مائو از یکطرف و از سوی دیگر عملگرایی چوئن‌لای تعیین دارد.

دیپلماسی گارد سرخ مبتنی بر یک تئوری بر آمده از اندیشه‌های مائوتسه دونگ بود که جهان را به دو بخش روستاهای جهان و شهرهای جهان تقسیم می‌کند. این تئوری اذعان دارد که روستاهای جهان باید شهرها را در میان گرفته و در خود حل کنند و در این منازعه چین نقش رهبری را در دست گرفته و در پیشاپیش این منازعه گام برخواهد داشت. اصرار در پیگیری «دیپلماسی گارد سرخ» در نهایت به جایی رسید که در «خلال سالهای 69-1967 چین خود را منزوی و جدا از سایر کشورها احساس می‌کرد. بدین معنی که هر روز از اردوگاه سوسیالیزم فاصله بیشتری می‌گرفت. نتایج لازم را هم از نزدیکی به کشورهای در حال توسعه کسب ننمود.» این تنها جنبه‌ای از سیاست خارجی چین در دوران مائوتسه دونگ است و بخش مهم تأثیرگذار دیگری را نیز باید در حوزه سیاست خارجی چین بررسی کرد و آن تمایلات عملگرانه و واقع‌بینانه‌ی چوئن‌لای در سیاست خارجی است. از جمله ارائه پنج اصل همزیستی در ژوئن 1954 در طی دیداری از هند که اشتیاق چین را برای برقراری ارتباط با ملل غیرمتعهد نشان می‌داد. همچنین در شرایط بحرانی سالهای 69-1967 «مصلحت‌گرایان به رهبری چوئن‌لای کوشش داشتند که مائو را قانع کنند که در جهت گشودن دروازه‌ها بر روی ایالات متحده گام بردارد.

چوئن‌لای همچنین گامهای بسیار مؤثری در برقراری روابط حسنه میان چین و آمریکا برداشت. از جمله مقدمات سفر پنهانی کیسیجز به پکن در 1971 را فراهم کرد و مذاکراتی که با مقامات آمریکایی داشت ضرورتهای همکاری این دو را بوجود آورد. اشاره‌های آندره فونتن در کتاب یک بستر و دو رویا به شیوایی اقدامات موثر چوئن‌لای در این زمینه را به تصویر می‌کشد.

در این زمینه هم چنین باید اشاره کرد که «... رهبران مصلحت‌گرای پس از مائو سیاست خارجی چوئن‌‌لای را پیرامو نزدیکی و بهبود روابط با غرب و جهان سوم از یکطرف و کشمکش و رقابت با اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر ادامه خواهند داد.»

چین بعد از مرگ مائوتسه دونگ

پس از مرگ مائوسته دونگ در 9 سپتامبر 1976، درست در زمانیکه هیچکس نسبت به شرایط پیش‌روی جامعه اطمینان نداشت و بنظر می‌رسید که آینده جمهوری خلق چین در مسیر نامشخص و بی‌ثباتی قرار دارد، گروهی که در جریان انقلاب فرهنگی مورد حملات چپگرایان افراطی قرار گرفته بود، با حمایت ارتش رهبری حزب کمونیست چین را در اختیار گرفت تا کابوس تجدید‌نظر طلبی رویای چین کمونیست را تعبیر نماید.

اصلاحات در چین پس از مائو، شامل تغییرات اقتصادی عمده‌ای بود که در برخی شعارهای رهبران حزب کمونیست چین نیز بوضوح قابل مشاهده است: «ثروتمند شدن خیلی خوب است و حقیقت را باید از واقعیت شناخت.» در چین بعد از مائو اعتقاد عمیق به ضرورت رهبری حزب کمونیست در راه نوسازی چین، حزب را به سمت تئوریزه کردن اقتدار خود تحت یک انضباط شدید نظامی می‌کشاند.

«ادعای حزب اصلاحگر این بود که تضاد اصلی در چین نه برآمده از روابط تولید که در واقع تضاد میان یک نظام سیاسی پیشرفته و یک نیروی تولید‌کننده عقب مانده است و از آنجا به این نتیجه می‌رسند که چون مالکیت خارجی و خصوصی می‌تواند موجب تسریع آشنایی و ابداع فن‌آوری پیشرفته و در نتیجه ارتقای نیروی تولید‌کننده شود، پذیرش آن ایرادی ندارد.»

به این اعتبار رهبران حزب کمونیست بعد از مائو بطور ضمنی نسبت به سیاستهای دوران او بشدت انتقاد کردند و تنها نام او را برای حفظ اقتداری که برای حرکت در مسیر اصلاحات نیاز داشتند، حفظ نمودند. سیاست «درهای باز» در حوزه اقتصاد و تئوری «سه جهان» در سیاست خارجی که جهان را به سه قسمت «امپریالیسم، کشورهای اروپای غربی و کشورهای جهان سوم» تقسیم می‌کرد، از یک جهت ضرورت همکاری دو جهان فرودست با یکدیگر که برای مبارزه با زیاده‌خواهی امپریالیستی را مطرح نمود و از سوی دیگر راه مقابله با زیاده‌خواهی اتحاد جماهیر شوروی در ارتباط با ببرکاغذی‌ای بنام آمریکا جستجو می‌نمود.

«از جمله مهمترین تحولات و دگرگونی‌های خطیری که در سیاست خارجی چین ] بعد از مائو[ رخ داده است می‌توان به آغاز سیاست جلب دوستی و نزدیکی با کشورهای غیرکمونیست ( و ضد کمونیست) جهان سوم و نیز هدایت آنها بسوی موقعیت و پایگاه چین در برابر دشمنانش بخصوص اتحاد جماهیر شوروی یاد کرد.»

این تغییرات در واقع مبین تغییر الگوی ایدئولوژیک در روابط خارجی به الگوهای رئالیستی در این حوزه می‌باشد که به پیروی از چوئن‌لای اجرا می‌کردند.

حزب کمونیست چین «از مائو تا تنگ شیائوپنک»

حزب کمونیست چین با تکیه بر بخشی از اندیشه‌های کارل مارکس که به اهمیت دهقانان در جریان انقلاب سوسیالیستی بعنوان «پرولتاریای فونسیر» اشاره می‌کند و متناسب با واقعیت‌های جامعه چین سرانجام توانست با غلبه بر جریان ملی‌گرای چینی سرنوشت پهناورترین کشور جهان را به دست بگیرد و حاکمیت خود را بر سرتاسر چین به جز تایوان که تحت حمایت انگلیس و ایالات متحده بود اعلام نماید.

مجموعه‌ی رفتارهای سیاسی حزب کمونیست در حوزه‌های سیاست داخلی و خارجی را در دوره‌ی کاملاً‌ متفاوت می‌شود بررسی کرد. ما برای اینکه بتوانیم تصویر درستی از این دو دوره را برای خوانندگانمان ارائه

بدهیم در ابتدا به بررسی ویژگیهای اساسی سیاست‌‌ورزی در دوران مائو می‌پردازیم که در واقع بررسی یا نزاعی است آرام میان خلسه‌های ایدئولوژیک یا صدور مائو و اندیشه‌های واقع‌‌گرایانه نخست‌وزیر چوئن‌لای

مائوتسه دونگ و سیاست‌گذاری ایدئولوژیک

ارزیابی سیاستهای حزب کمونیست در خلال دوران رهبری مائو در حوزه‌‌ی سیاست داخلی را در زمینه‌ی سیاستهای فرهنگی و اقتصادی می‌شود در قالب دو برنامه «انقلاب فرهنگی و جنبش جهش به پیش» انجام داد. برنامه‌هایی که نشأت گرفته از عقاید جزم‌ انکارانه مائو و در جهت اجرای بی‌چون و چرای سیاست‌های سوسیالیستی بوده‌اند.

جهش بزرگ به جلو «تحقق اقتصاد سوسیالیستی»

پس از پیروزی حزب کمونیست در مبارزه با قدرت با جریان ملی‌گرای چینی و در غیاب زیرساختهای اساسی و اقتصادی برای حرکت به سمت توسعه‌یافتگی صنعتی مائوتسه دونگ برنامه‌ی اقتصادی موسوم به «جهش بزرگ به پیش» را در خلال سالهای 1962-1958 به مرحله اجرا در آورد.

«منظور از جهش بزرگ به جلو این بود که از طریق بازسازی بخش روستایی، محصول کشاورزی را افزایش دهد و آن را به توسعه‌ی فزاینده صنعتی مرتبط سازد.»

در پی پدیدار شدن مشکلات ایدئولوژیکی میان رهبران چین و اتحاد جماهیر شوروی که تنها منبع تأمین هزینه‌های لازم برای اجرای طرح پنج‌ساله بود و کاهش کمک‌های مالی و تکنولوژیک شوروی به جمهوری خلق چین در حضور احساس شدید ناامنی رهبران حزب در جامعه بین‌الملل شرایط بزرگ به جلو اعلام گردید. اهداف این برنامه در چند سطح مطرح بود:

گسترش محصولات چینی بطوری که صنعتی شدن شتاب بیشتری یابد و در همان حال تداوم ابزار سوسیالیستی تضمین گردد تا از ظهور مجدد سرمایه‌داری جلوگیری بعمل آید.»

مجموعه جدال‌های ایدئولوژیک چین و شوروی و البته بی‌اعتمادی ایالات متحده آمریکا نسبت به جمهوری خلق چین همچنین ضرورتهای پیشرفت در صنایع نظامی را برای چینی‌ها به وجود آورده بود و اینطور به نظر می‌رسد که تنها تضمین حفظ موجودیت این جمهوری تازه تأسیس دست‌یابی به سلاح هسته‌ای بعنوان جدی‌ترین بازدارنده در تمامی دوران جنگ سرد خواهد بود.

«به طور خلاصه باید گفت که رهبران چینی احساس می‌کردند که رشد کشاورزی باید بسرعت افزایش یابد تا مازاد بیشتری برای تأمین مالی صنعتی کردن شتاب و ایجاد یک توانایی دفاعی هسته‌ای فراهم شود.

برنامه جهشت بزرگ به جلو «تا پایان 1962 ادامه پیدا کرد و نتایجی به همراه داشت که در پایان این بخش به طور کامل به آن خواهیم پرداخت».

«فجایع طبیعی که بهنگام آن راهبرد جهش بزرگ به جلو در سراسر کشور رخ داد به تقریباً 50 درصد از اراضی قابل کشت خسارت وارد کرد و خشکسالی و سیلابهایی که در طول دو سال بعد رخ داد، هر گونه

 فرصتی را برای موفقیت جهش بزرگ به جلو از میان برد.

جدای از اینکه این ادعای آوریان چان درست باشد یا نه باید غیر واقع‌گرا بودن سیاست جهش بزرگ «را نیز درشکست که در عمل به دنبال داشت تأثیرگذار دانست. در این زمینه تغییر برنامه جهش بزرگ به جلو در سال 1960 ما را در درک بیشتر و بهتر مسئله یاری می‌کند. «این تغییر به «سه آزادی و یک تضمین» مشهور شد که شامل بازگشت درآمدهای طرح خصوصی به دهقانان و در حالی که حق فروش محصولات آنها را در بازار آزاد محلی تضمین می‌کرد.

این تأثیر آدریان چان در واقع نشان می‌دهد که مشکلات برآمده از اجرای سیاست اقتصادی «جهش به جلو» در واقع بر آمده از ذات ایدئولوژیک آن بوده است و بخشی از رهبران حزب کمونیست را بر آن می‌دارد تا با افزودن انگیزه‌های اقتصادی به برنامه مشوقی جدی‌تر از انگیزه‌های سیاسی و انقلابی در میان دهقانان برای تولید کشاورزی ارائه دهند.

اجرای طرح «سه آزادی و یک تضمین» از سوی بخشی از رهبران حزبی و جدال‌های نظری پدید آمده حول آن زمزمه‌هایی را در میان طرفداران مائو به وجود آورد که در نهایت به اعلام رسمی انقلاب فرهنگی در جمهوری خلق چین منتهی شد.

«در سال 1963 حزب کمونیست چین ادعا می‌کرد که سطح (دانش سوسیالیسم) در میان کادرهای ما از جمله کاردهای ما در سطح شیین (بخش) خیلی بالا نیست. ما هنوز به اندازه کافی تجربه مبارزات را درک نمی‌کنیم و برای مقابله با آن «جنبش آموزش سوسیالیستی را مطرح کرد». این جنبش در واقع آغاز مسیری بود که در 8 اوت 1966 بطور رسمی به عنوان انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریای مطرح گردید.

«از نگاه یک مارکسیست، انقلاب فرهنگی پرولتاریایی کبیر شاید بعنوان یک راه چینی برای انقلابی کردن اعتقادات و روابط تولیدی باشد.

یکی از عمده‌ وظایفی که برای مدیران سیاستگذاری عمومی در نظر می‌گیریم بررسی و استخدامات نظریات ممکن سیاسی و اجتماعی برای طراحی برنامه‌هایی است که منافع بلندمدت مردم کشورهای را تأمین بنماید. اگر این فرضیه را صحیح و راهگشا در نظر بگیریم آنگاه اجرای انقلاب فرهنگی در چین را می‌شود تلاش بیهوده رهبران حزب کمونیست آن کشور در انطباق ذهنیات و واقعیات جامعه چینی با یک نظریه اجتماعی تلقی نمود.

در مورد کیفیات انقلاب فرهنگی بیشتر توضیحات ؟ ارائه شده است لذا در این قسمت به آن بخش از مقاصد این برنامه می‌پردازم که به نظر بیشتر منتقدان مائو انگیزه اصلی پنهان در مقاصد و شعارهای سوسیالیستی مطرح در جریان آن می‌باشد.

پیشتر اشاره کردیم که مخالفت برخی از رهبران حزبی با ادامه برنامه «جهش بزرگ به پیش» در نظر مائو و چپ‌گرایان ؟ او که شرایط چین را رو به بحران ارزیابی می‌کردند موجب شد تا زمزمه‌هایی مبنی بر مشاهده «یک مشی نزدیک به سرمایه‌داری» در حزب و دهقانان به گوش برسد.

این اتهام به طور مستقیم نسبت به گروهی از رهبران حزبی که تحت حمایت چوئن‌لای قرار داشتند نظیر «دنگ شیائوپنک» وارد می‌شد. در قطعنامه شانزده ماده‌ای  8 اوت 1996 کمیته مرکزی آمده است که: نظر به اینکه انقلاب فرهنگی ما یک انقلاب واقعی است؛ با مقاومت روبرو خواهد شد. این مقاومت و در درجه اول از جانب کسانی که توانسته‌اند خود را در صفوف حزب جا بزنند و حتی به مقامات مهم برسند ولی راه سرمایه‌داری را دنبال می‌کنند ابراز خواهد شد.

«دنگ شیائوپنک» مرتباً مورد حمله طرفدارن انقلاب فرهنگی قرار می‌گرفت زیرا گویا روزی گفته بود: «مهم نیست که گربه سیاه باشد یا سفید مهم اینست که موش بگیرد».

‍[وی] عقیده داست شور و حرارت انقلابی بتنهایی کافی نیست و باید تشویق و پاداش را بدان افزود»

«گاردهای سرخ، یعنی گروه ضربت انقلاب فرهنگی به نابود کردن آثار باارزش تاریخی اکتفا نکردند- بعد فرهنگی انقلاب- از طریق رزنامه‌های بزرگ دیواری (دازیبائو) زشت‌ترین اتهامات و اهانتها را بر بعضی از رهبران کشور که عمر خودشان را وقف مبارزه با کوتین تانگ و ژاپنیها کرده بودند وارد ساختند.»

در این میان بیشترین حملات متوجه لیوشائوچی رییس جمهور شوخ و بذله‌گو بود که «همیشه خود را با اوضاع تطبیق می‌داد.» لیوشائوچی پس از انتقاد دوباره از خود از صحنه سیاست کنار گذاشته شد و سرانجام بخاطر رفتار بدی که با شد چندی بعد درگذشت. اما سرنوشت دنگ شیائوپنک به گونه‌ی‌ دیگری رقم خورد. «پس از وارد کردن اتهامات زشت و رفتار ناهنجار، دنگ را مدت هفت سال به عنوان کارگر ساده به یک کارخانه فرستادند. بمحض درگذشت مائو ساعت انتقام وی فرا رسید و در سن 74 سالگی به معاونت نخست‌وزیر منصوب و مأمور ترمیم خرابیها و ضایعات «گروه چهار ؟ گردید»

برای توضیح بیشتر در مورد انقلاب فرهنگی به نقل قول‌هایی از دریان چان رجوع می‌کنیم که با حمایت ایدئولوژیک از برنامه‌های انقلاب فرهنگی بیان ساده‌انگارانه از میزان موفقیت‌های آن بدست می‌دهد: «انقلاب فرهنگی امیدوار بود که مردم روستایی را بتواند به ماندن در مناطق روستایی ترغیب کند و در عین حال درآمد و سطح زندگی آنها را افزایش دهد. علاوه بر  این می‌خواست که علائق و عادات جمعی و سوسیالیستی را بر علائق و عادات فروگرایانه تفوق بخشد.»

او همچنین در ارزیابی از بعد سیاسی انقلاب فرهنگی می‌نویسد: از نظر سیاسی الگوی انقلاب فرهنگی به معنی تقویت یک روح خود اتکایی، اشتراکی و محافظت از اقتصاد چین در مقابل فراز و نشیب‌های پردامنه نظام سرمایه‌داری بین‌‌المللی ؟ اما با معیارهای کشورهای دیگر که در آن قاعده‌زدایی بعنوان یک علاج پیشرفته دیده می‌شود، الگوی انقلاب فرهنگی، سخت سر و حتی محافظه‌کار در نتیجه موستوجب اصلاح به نظر می‌رسد. چرا که مطمئناً موجب کاهش تولید شده بود گر چه معنی غیر ایدئولوژیکی و تولید دشوار است. روشن است که طرح‌های انقلاب فرهنگی برای سختی کردن در بخش‌های هم روستایی و هم شهری، بیشتر نگران روابط تولیدی خود بود تا خود تولید.» مطالعه‌ی دقیق این جملات برای خواننده‌اش موید این تصور است که در سال 1969 «گروه انقلاب فرهنگی» سرانجام و از روی ناچاری پایان موفقیت آمیز انقلاب فرهنگی را اعلام می‌کنند؛ اما از نظر مخالفان انقلاب فرهنگی، مسائل تا زمانی که موافقان آن را به طور کامل از دور خارج نکرده بودند تمام شده تلقی نمی‌شد و این زمانی تحقق یافت که ؟ سوم کنگره یازدهم حزب در سال 1978 دنگ شائوپنک را بعنوان رهبر بی‌چون‌ و چرا انتخاب کرد و «گروه انقلاب فرهنگی» را پس از انجام یک سری محاکمات نمایشی‌یِ تحقیر آمیز به پشت میله‌های زندان انداخت.»

چوئن‌لای و سیاست خارجی جمهوری خلق چین.

تضاد بنیادین ایدئولوژی‌گرایی مائو و طرفدارانش با واقع‌گرایی چوئن‌لای بیش از هر جای دیگر در پارادایم‌های سیاست خارجی جمهوری خلق چین قابل مشاهده و بررسی است. به طوریکه بدون تردید می‌توانیم ادعا کنیم که مارکسیسم برای چوئن‌لای بیشتر یک مرجع توجیه اقتدار سیاسی حزب کمونیست بوده است تا دستور عمل تام و کمالی که راه رسیدن به «بهشت شهد و عسل» را به جامعه چینی می‌نمایاند.

عملگرایی چوئن‌لای از او شخصیت فعال و کارآمدی ساخته است که در تمام دوران حکومت مائو در قدرت حضور مستقیم داشته و پس از او نیز اندیشه‌هایش راهگشای سیاست خارجی چین بوده است.

عملگرایی چوئن‌لای را در هیچ کشور آسیایی دیگر نمی‌توان پیدا کرد. «چوئن لای در سال 1949 در نخستین روزهای استقرار رژیم کمونیستی به طور محرمانه از آمریکا‌ها خواسته بود که او را در اجرای سیاست مستقل یاری کنند.» گرایش نخست‌وزیر چوئن‌لا به امپریالیسم آمریکا در مقابل امپریالیسم سوسیالیستی بعنوان عامل حفظ استقلال جمهوری خلق چین از زیاده خواهی‌های اتحاد جماهیر شوروی در دستگاه سیاسی خارجی چین تئوریزه می‌شود. چوئن‌لای برای کسب حمایت ایالات متحده بازی ظریف و سنجیده‌ای را دنبال می‌کند که فونتن از آن بعنوان پینگ پنگ یاد می‌نماید. او در سال 1971 ضمن مذاکره با کسینجر «صحبت را به انقلاب فرهنگی کشید و سعی کرد بفهماند که او در این جریان نقشی نداشته و حتی با بعضی اقدامات افراطی که در این انقلاب صورت گرفته مخالف بوده است. و به هر حال از اینکه انقلاب فرهنگی خاتمه یافته خوشحال است تقابل واقع‌گرایی و احساس ‌گری برآمده از ایدئولوژی‌گرایی در سیاست خارجی چین را به طور عمده باید در دو تئوری ؟ بررسی کرد. در یک طرف چوئن لای و تئوری‌های همزیستی مسالمت‌آمیز او قرار دارد که در ژوئن 1954 در طی دیداری از هند اعلام شد. «چوئن‌لای در طی دیداری از هند، برای نخستین باز اشتیاق چین را برای برقراری ارتباط با ملل غیر متعهد بر مبنای پنج اصل همزیستی ابزار نمود؛

- احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یکدیگر؛ - عدم تجاوز؛ - عدم اقدام به مداخله در امور دیگری؛ - رعایت منافع متقابل؛ و در نهایت همزیستی مسالمت‌آمیز

مفاد پنج اصل هم‌زیستی بودند که در واقع سعی داشت چین را از حمایت کشورهای غیرمتعهد در تقابل با دو ابرقدرت در فضای جنگ سرد بهره‌مند سازد.

به گزارش دکتر نادر انتظار «مصلحت‌گرایان به رهبری چوئن‌لای کوشش‌ داشته‌اند که مائو را قانع کنند تا در جهت گشودن دروازه‌ها بر روی ایالات متحده گام بردارد.»

در طرف دیگر معادلات سیاست خارجی در چین مائو و حامیان چپ‌گرای او بدنبال اجرای «دیپلماسی گارد سرخ» بودند. «گارد سرخ» کشورهای جهان را ذیل یک دسته‌بندی دو‌گانه به «روستاهای جهان» و «شهرای جهان» تعریف کرده و در واقع شهروندان گروه اول را بعنوان «دهقانان جهانی» به مبارزه دایم با ؟ ساکن در شهرهای جهان» فرا بخواند. به این اعتبار چپ‌گرایان افراطی معتقد بودند که بطور کلی روستاهای جهان باید شهرها را در میان گرفته و در خود حل کنند و در این منازعه چین نقش رهبری را در دست گرفته و در پیشاپیش منازعه گام بردارد.

این تئوری در واقع گامی در جهت جهانی کردن پارادیم انقلاب فرهنگی می‌باشد. از نظر مائو انقلاب فرهنگی نمی‌بایست فقط منحصر به چین باشد و باید به کشورهای دیگر صادر شود. وی در ژوئن 1967 گفته بود: «دشمنی با چین از طرف امپریالیسم آمریکا و تجدید نظر طلبان شوروی هم‌آهنگ شده و این امر ثابت می‌کند که نفوذ ما در دنیا تا چه اندازه افزایش یافته است. هر قدر آنها بیشتر با چین مخالفت کنند خلقها را بیشتر به مطالبه حقوقشان تشویق می‌کنند و مردم کشورهای دیگر درمی‌یابند که راه چین تنها راه نجات‌بخش است. چین نه فقط باید به صورت مرکز سیاسی انقلاب جهانی درآید بلکه باید مرکز نظامی و تکنیکی آن هم باشد.

اگر بخواهیم مجموع رفتار سیاست خارجی چین در دوران حیات مائو را به طور اجمالی جمع‌بندی بنماییم تصویری از نزاع ایدئولوژی‌گرایی چپ‌گرایان افراطی با عملگرایی مصلحت‌اندیشانه را خواهیم دید که اولی چین را در انزوای روز افزون و خط حمله خارجی قرار می‌دهد و دوستی اعتماد جهانی را نسبت به چین جلب کرده، جمهوری را بعنوان کنش‌گری تأثیر‌گذار در روابط بین‌‌الملل مطرح می‌کند.

«در خلال سالهای 69-1967 چین خود را منزوی و جدا از سایر کشورها احساس می‌کرد. بدین معنی که هر روز از اردوگاه سوسیالیزم فاصله بیشتری می‌گرفت و نتایج لازم را هم از نزدیکی به کشورهای در حال توسعه کسب ننمود»

مرگ مائو و تفوق مصلحت‌گرایان حزبی

سرانجام در 9 سپتامبر 1976 مائو تسه دونگ در سن 82 سالگی درگذشت. مرگ صدر مائو را می‌شود نقطه عطف تاریخ حزب کمونیست چین دانست پس از مرگ مائو فضایی مبهم همراه با وحشت در جامعه چین حاکم شد. حزب کمونیست چین در مرحله‌ای از تاریخ خود قرار گرفته بود که معمولاً فروپاشی نظام‌های مبتنی بر رهبری کاریزماتیک در آن آغاز می‌شود رهبری در چین، کادر نظامی نقش برجسته‌ای در تعیین شکل و ترکیب ایدئولوژیک رهبری چین بازی کرده است. «جدیدترین جلوه و تظاهر قدرت بالقوه ارتش آزادی‌بخش خلق در سیاست چین نظیر چیانگ چینگ چونگ، هانگ- ون از سلسله مراتب حزب کمونیست بازی کرده‌‌اند. بدین معنی که اکران و عدم تمایل آزادی‌بخش در جهت وارد شدن و شرکت در مبارزه با گرایش‌های دست‌راستی، که پس از مرگ چوئن‌لای شدت گرفت، امتناع آن از اجرای کودتایی علیه رهبری مصلحت‌گرای هواکوفنگ، موجب شد که میانه‌روها قادر به صدا کردن تندرو‌ها شده و راه را برای دستگیری آنها فراهم کنند.

فقره فوق را به طور کامل آوردم تا تأثیر‌گذاری ارتش در به قدرت رسیدن مصلحت‌گرایان را از قول پژوهش اگر سیاست خارجی چین نشان دهم.

مصلحت‌گرایان که از دیرباز نشان داده بودند واقع‌‌گرایی سیاسی در لوای ایدئولوژی به‌مثابه‌ی امر مشروعیت بخش را به خوبی از چوئن لای آموخته‌اند برای اجرای اصلاحات لازم در سه حوزه‌ی اقتصاد، فرهنگ و از همه مهمتر و عمیقتر سیاست خارجی کوتاه کردن تندروهای حامی مائو را بعنوان اولین برنامه کاری در دستور کار خود قرار دادند. به این ترتیب اصلاح در حوزه‌‌های فرهنگی با دستگیری گروه موسوم به «چهار نفر» که در واقع اعضای «هیئت مرکزی انقلاب فرهنگی» در 19 مه 1966 بودند آغاز شد.

اصلاحات فرهنگی

                        اصلاحات فرهنگی در چین پس از مائو با انتقاد از دست‌آوردهای انقلاب فرهنگی و دستگیری رهبران آن آغاز شد. سال بتلهایم رییس انجمن دوستی چین و فرانسه این مسئله را آغاز جریانی می‌داند که از آن بعنوان «جهش بزرگ به عقب یاد می‌کنند او در دفاع آتشین خود از چین و اندیشه‌های مائو در نقد تجدید‌نظر طلبی می‌نویسد: «امروزه شرایط دیگری حکمفرماست، چرا که در تمام جبه‌ها، تجدید نظر طلبی و بورژوازی به یک ضد حمله دست زده که هم در سطح اقدامات عملی و تصمیمات عینی و هم در جبهه مواضع ایدئولوژیک تبلور می‌یابد.

تبلهایم معتقد بود «هدف اساسی انقلاب فرهنگی ترویج مشی سیاسی‌ایی بود که در آن توده‌ها بتوانند آزادانه نظریات خود را بیان کنند و در صورت پشتیبانی از نظریات اقلیت- حتی اگر اقلیت در اشتباه باشد. از گزند هر گونه آزادی در امان باشند. با ابراز نگرانی مداوم از مصلحت‌گرایی می‌نویسد: انفصال از دست‌آوردهای انقلاب فرهنگی عملاً در حکم طرد دست آوردهای انقلاب چین در زمینه مارکسیسم و یا بعبارتی دیگر طرد ذهنیت مارکسیسم است.

در صورتی که تبلهایم آن را «نفی انقلاب فرهنگی» می‌نامند در روزهای آخر نوامبر 1978، روزنامه‌های دیواری چین، انقلاب فرهنگی را بعنوان "دوران کور دیکتاتوری فاشیستی" به باد حمل گرفتند.

آغاز اصلاحات در حوزه‌ی سیاست‌های فرهنگی بواسطه اهداف اقتصادیی‌ای که انقلاب فرهنگی پی‌گیری می‌کرد لاجرم ما را به بررسی سیاستهای اقتصادی مصلحت‌اندیشان وا می‌‌دارد. به این معنا «حزب کمونیست چین حرکت در مسیر تازه خود را در نشست عمومی سوم کمیته مرکزی یازدهم کرور 18-22 دسامبر 1978 برگزار شده آغاز کرد. ... نشست عمومی سوم و [سرگردانی رهبران حزبی درفاصله دو سال بعد از مرگ مائو با به سکان نشستن پر قدرت دنگ [شیائوپنگ] به پایان رسید. مسیرهای جدید اعلام شد و تاکید شد که «کار حزب ما و ... مردم ... (این است که به) نوسازی سوسیالیستی) متعهد باشند).

پس از این جابجایی در رهبری حزب است که سیاستهای جدی انضباط حزیر و کاری در کارخانه‌ها برای دست‌یافتن به «حداکثر سود» از سوی رهبر حزب اعلام می‌شود.

حزب کمونیست چین همچنین در راه انجام اصلاحات اقتصادی مدنظر خود و برای ارائه توضیحات ایدئولوژیک مشروعیت‌بخش به اقداماتش، یک نسخه رسمی از تاریخ حزب را منتشرکرد. «درباره سرنوشت مارکسیم چینی پس از مائو آنچه که شایسته توجه است دلایلی است که "تاریخ" برای دسته‌بندی برخی اعمال و تصمیم‌های اشتباه ارائه کرده است. "تاریخ" اعلام کرده بود که جهش بزرگ به جلو یک اشتباه بود چرا که در آن زمان حزب کمونیست چین فاقد تجربه در ؟ سوسیالیستی بود و از قوانین توسعه اقتصادی و شرایط اساسی در چین، درک ناقصی داشت.

تاریخ ادعا کرد که جنجال‌های انقلاب فرهنگی با "ابتکار و رهبری مائو صورت گرفت و هم اوست که باید "به طور عمده" مستقل باشد.

کارکنان نظریه‌پرداز حزبی به سرعت بر آن شدند تا این پیام‌های رسمی را تشریح و در میان مردم تبلیغ نمایند. سوشائوجی و دونگ فورنگ از تأثیر‌گذارترین این نظریه‌پردازان بودند که تلاش می‌کردند میان سیاستهای جاری حزب و اندیشه‌های مارکسیسم لینیسم و مائو به عنوان رهبران حزب ارتباط نظری برقرار کنند.

در حوزة مسائل اقتصادی «ادعای حزب اصلاح‌گر این بود که تضاد اصلی در چین نه برآمده از روابط تولید که در واقع تضاد میان یک نظام سیاسی پیشرفته و یک نیروی تولید‌کننده عقب‌مانده است و از آنجا به این نتیجه رسید که از آنجا که مالکیت خارجی و خصوصی می‌تواند موجب تسریع آشنایی و ابداع فن‌آوری پیشرفته و در نتیجه ارتقای نیروی تولید کننده شود. پذیرش آن ایرادی ندارد.

به روایت آدریان چان «اصلاحات همچنین شیوه‌های چندگانه مالکیت ابزار تولید را مجدداً مرسوم کرد که از مالکیت کاملاً خارجی تا مالکیت مشترک میان خارجی و بخش خصوصی و همچنین مالکیت مشترک میان خارجی و بخش عمومی؛ و از مالکیت کاملاً‌ خصوصی، مالکیت خصوصی و اشتراکی، مالکیت مشترک بخش خصوصی و بخش عمومی و شرکت‌های عمومی با مسئولیت محدود در تغییر بود.

چان به خوبی به این نکته اشاره می‌کند که ایدئولوژی در چین پس از مائو نه به عنوان راهنمای عملی حزب بلکه به عنوان توجیهی برای اقتدار عمومی حزب کمونیست بعنوان تنها حزب صاحب اقتدار عمومی به دست خود ادامه می‌دهد او در جایی از کتاب خود اینگونه می‌نویسد که ایدئولوژی آنچنان انعطاف‌پذیر شده که از جوهر واقعی آن اندکی بیش باقی نمانده و جز در مورد روند کاملاً ضروری نوسازی، دیگر نمی‌تواند هیچ معنایی برای هدایت بسوی آینده در برداشته باشد.»

بدین ترتیب جمهوری خلق چین پس از یک دوره نزاع میان ایدئولوژی‌گری مائو و موافقان افراطی‌‌اش در مقابل عمل‌گرایی مصلحت‌جویانی چون چوئن‌لای و دنگ‌شیائو پنک با حمایت و دخالت مستقیم رهایی‌بخش خلق با تکیه بر واقع‌گرایی سیاسی در پرتو ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم مائوئیسم به عنوان نهاد توجیه‌کننده مشروعیت حزب کمونیست چین سرانجام توانست از کمند آسیب‌های برآمده از دگم‌اندیشی انقلاب فرهنگی رها شود تا در ادامه حیات سیاسی‌اش به عنوان یک کشور قدرتمند در منطقه و جامعه بین‌الملل شناخته شده و هر روز بیشتر از گذشته در راه تأمین منافع ملی‌اش موفق باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد