جنبش دانشجویی ایران

 سال 1383 برای مجموعه اصلاح طلبان ایرانی سال نا میمونی بود. چرا که بر اساس پیش بینی ها، خروج مرحله به مرحله ایشان از قوه های مقننه و مجریه به مراحل پایانی خود می رسید. پیروزی اصول گرایان در انتخابات دوره دوم شورای شهر و بعد از آن از دست دادن اکثریت کرسی های نمایندگی در مجلس هفتم ایشان را آماده می کرد تا به به آهستگی از دفاتر خود در ادارات و وزارت خانه ها به دفاتر حزبی خود باز گردد تا شاید با تجدید سازمان خود به طراحی استراتژی های نوینی برای بازگشت به قدرت پرداخته اینبار با جذابیت های فراتر از آن چه در طول هشت سال تصدی در قوای مقننه و مجریه ارائه کردند و در اجرایش ناکام ماندند به صحنه سیاست ورزی در جامعه ایرانی باز گردند.


این طور به نظر می رسید که اصلاح طلبان پیش از اعلام نتایج نهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری به شکست محتمل خود واقف بودند خیلی پیش تر از برگزاری انتخابات انتقاد از خود را بعنوان پیش زمینه های " عبور از مشی مصلحت طلبی" به روشی که می شود از آن " اصلاح طلبی ناب" نام در دستور کار قرار دادند. اما مردم ایران تصمیم خود را گرفته بودند و قصد داشتند تا مدعیان " نه روز یک بحران" را به آرامشی که برای تجدید قوا لازم داشتند برسانند و به هرترتیب به ایشان " نه" و به رقیب جدی ایشان " آری" گقتند.

پایان هیجانات انتخاباتی برای بخش عمده ای از اصلاح طلبان به مثابه پایان انتقاد منصفانه از خود و آغاز فرآیندی بود که تنها در مسیر فرافکنی ناکارآمدی برآمده ازمشکلات ساختاری، مبارزات فردی برای قدرت در درون جبهه اصلاحات و "مصلحت اندیشی فردی"  حرکت می کرد.

برخی از بزرگان و نظریه پردازان جریان اصلاح طلب که معتقد بودند بزرگترین دلیل شکستشان عدم حضور بخشی از شهروندان ایرانی در دومین دوره انتخابات شورای شهر و روستا و بعد از آن نهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری بوده است نیش نقد را به سمت بخشی از جنبش دانشجویی بعنوان "منادیان تحریم انتخابات" چرخاندند و سعی کردن "تمام گرفتاری ای را که برای ایران بدون اصلاح طلبان در قدرت به تصویر می کشیدند به ایشان متوجه کنند" که اگر رفتار عاقلانه انجام می دادند امروز ایران با تکیه بر روشن بینی اصلاح طلبان و تجربه ایشان گلستانی می شد اگر نه با جوی های " شیر و عسل"  در مسیر توسعه ای که هشت سال هیچ قدم مهمی برای آن برنداشته اند.

در این حوزه انتشار مقاله ای از دکتر مصطفی تاج زاده در مجله آیین با عنوان" عبور از خاتمی یا ملت"  را بعنوان یکی از متونی که در واقع به جای پرداختن به مشکلات اساسی عمل اصلاح طلبانِ در قدرت، مسولیت شکست سیاسی در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری را  متوجه بخشی از جنبش دانشجویی می کند را یادآوری می کنم.

در ادامه این نوشتار سعی می کنم تا بررسی مختصری پیرامون این مقاله و استدلالات آمده در آن انجام دهم. همچنین برای بررسی دقیق تر موضوع اشاره ای به نقد های آقای سامان صفرزایی و خانم مریم شبانی نسبت به این مطلب خواهم کرد. شرح مبسوط این هر دو نقد را در وبلاگ هر کدام از این دو فعال دانشجویی می توانید مطالعه نمایید.

کی بود کی بود؟ من نبودم!

از آن جایی که موضوع اصلی این بخش از نوشتار حاضر مربوط است به بررسی مقاله دکتر مصطفی تاج زاده سعی می کنم نقل قول هایی از نوشته ایشان به صورت کاملا توصیفی ارائه نمایم سپس در بخش پایانی مقاله به ابراز نظر پیرامون آن چه آقای دکتر نوشته اند خواهم پرداخت.

مقاله دکتر تاج زاده با توضیحی پیرامون انتخابات 24 ام آذر ماه سال 1385آغاز می شود:« انتخابات 24 آذر ماه امسال (خبرگان رهبری چهارم و شوراهای سوم و میان دوره‌ای مجلس هفتم) بار دیگر ثابت کرد بیش از 50 درصد ایرانیان همچنان شرکت در انتخابات و رأی دادن را بهترین و مؤثرترین روش اعمال حاکمیت خود بر سرنوشتشان می‌دانند و انقلاب، قهر یا تحریم انتخابات و دخالت خارجی را حلال مشکلات ارزیابی نمی‌کنند.» در ادامه تاج  زاده اشاره ای هم به شکست ائتلاف رایحه خوش خدمت می کند تا در ادامه به جریان دوگانه رقیب اصلاح طلبی در جامعه ایرانی بعنوان " رسوایان شکست خورده بپردازد و در این راه رفتار"اقتدار گرایان" را رها کرده به مسائل مربوط به جنبش دانشجویی می پردازد؛ تا خطر جریان اول را به واسطه اشتباه استراتژیک دانشجویان بزرگ نمایی کرده این قضیه را به خوانندگانش القا کند که اگر جنبش دانشجویی- که کمترین امکانات رسانه ای را در دست ندارد- رفتار صحیحی از خود نشان می داد هنوز دوستان آقای تاج زاده در قدرت بودند:« به علاوه در انتخابات مذکور اصلاح‌طلبان به پیروزی‌ قابل توجهی دست یافتند، به گونه‌ای که حدود 40 درصد کرسی‌های شوراهای اسلامی در شهرها را به خود اختصاص دادند. مستقل‌ها 30 درصد و محافظه‌کاران نیز 30 درصد کرسی‌های شوراهای شهر را کسب کردند و به این ترتیب کشور وارد شرایط جدیدی شد؛ در حال حاضر آیندة حکومت یکدست به دلیل انواع اختلاف‌ها و مهم‌تر از آن با ناکارآمدی و عملکرد غیرعلمی و غیرکارشناسانه دولت آقای احمدی‌نژاد روشن نیست.» تاج زاده پس از فراهم کردن این مقدمات به طرح سوالی می پردازد که هر روز تحت شرایط حاکم بر جامعه ایرانی پس از تصدی محمود احمدی نژاد در قوه مجریه از سوی اصلاح طلبان و از فعالین سیاسی مخالف با روش های اصلاح طلبانه ایشان پرسیده می شود. درست مانند پدری که می خواهد فرزندش را ادب کند:« می‌توان با آن دسته از منتقدان اصلاحات که معتقدند اصلاح‌‌طلبان نتوانستند پاسخگوی مطالبات مردم باشند و به همین دلیل انفعال پیشه کردند، به گفت‌وگو نشست که آیا اوضاع در دوران یکدست بهتر از گذشته است و چشم انداز روشنی را ترسیم می‌کند؟» جدای از این که پاسخ ما به این سوال آری یا خیر است تاج زاده قصد دارد تا به خواننده اش بفهماند که در بازار دو قطبی جامعه سیاسی ایران بخواهد یا نه تنها گزینه مطلوب برای حکومت داری جریان اصلاح طلب و مجموعه دوستان ایشان است.

نویسنده «عبور از خاتمی یا عبور از ملت» با امید به "تجدید تولد اصلاحات" سعی می کند تا بررسی شفافی- به زعم خود- از تاریخ دوران اصلاحات ارائه دهد:« در انتخابات هفتمین دورة ریاست جمهوری، صلاحیت برخی از داوطلبان از جمله مهندس عزت‌الله سحابی رد شد، با این وجود، ورود آقای خاتمی به صحنة انتخابات و رقابت جدی با نامزد مورد حمایت ارکان حکومت، شور زیادی ایجاد کرد و موجب شد بیش از 80 درصد واجدان شرایط در انتخابات شرکت کنند و حتی گروه‌های منتقد که نامزدشان رد صلاحیت شده بود، آرای خود را، اگر چه سفید، به صندوق‌ها بریزند. آقای خاتمی با بیش از 20 میلیون رأی و 57 درصد آرای واجدان شرایط رییس‌جمهور شد (از هر 10 ایرانی حدود 6 نفر به او رأی دادند.» وی همچنین این گونه ادامه می دهد که:« فضای انتخابات مجلس ششم در بهمن 78 ، شش ماه بعد از ضرب و شتم ناجوانمردانة دانشجویان در خوابگاه کوی دانشگاه تهران در 18 تیرماه، بسته‌تر شد. به این ترتیب علاوه بر اکثر قریب به اتفاق داوطلبان ملی- مذهبی یا منتقدان اقتدارگرایی، صلاحیت تعدادی از اعضای شورای مرکزی "جبهة مشارکت" و "مجاهدین انقلاب اسلامی"، از جمله آقایان دکتر سیدهاشم آقاجری، دکتر حمیدرضا جلایی‌پور و مهندس عباس عبدی و همچنین صلاحیت تعدادی از فعالان این دو حزب در برخی حوزه‌های انتخابیه رد شد.» از این جای مقاله به بعد است که تاج زاده وارد بخش اساسی بحث خود می شود:«در سال 1379، بعد از آن‌که دو قوة مقننه و مجریه و نیز اکثر قریب به اتفاق کرسی‌ها و شوراهای شهر و روستا در اختیار اصلاح‌طلبان قرار گرفت، عده‌ای از فعالان دانشجویی به علت تداوم کارشکنی‌ اقتدارگرایان، عدم حل بسیاری از مشکلات عمومی و نیز استمرار نقض حقوق شهروندان، بویژه دانشگاهیان از یک سو و تعهد اصلاح‌طلبان به حرکت در چارچوب نظم موجود از سوی دیگر، از تداوم حرکت اصلاحی ناامید شدند و راهبرد "عبور از خاتمی" و "نافرمانی مدنی" را پیشنهاد کردند، به این معنا که تحقق "دموکراسی"، مشروط به گذر از خاتمی و دل نبستن به "انتخابات" و "نهادهای انتخابی" است.» تاج زاده سعی می کند با زیرکی البته به روشی ناقص و مبتذل-دو چیز را به خواننده اش القا کند: اولا از طرفی سعی می کند نشان دهد که رقابت خاتمی با نامزد مورد حمایت ارکان حکومت بوده است که این مسئله مستلزم این باور است که انتخابات هفتم ریاست جمهوری در واقع مبارزه کسانی خارج از نظام حاکم با کسانی است که در نظام اند و از طرف دیگر مجموعه اصلاح طلبان را وفادار به"نظم حاکم" می داند. دوما توضیحی نمی دهد که وقتی از« سال 1379، بعد از آن‌که دو قوة مقننه و مجریه و نیز اکثر قریب به اتفاق کرسی‌ها و شوراهای شهر و روستا در اختیار اصلاح‌طلبان قرار گرفت،» دیگر چه کسانی در حکومت هستند که باید مسئولیت ناکارآمدی سیاست گذاری ها را به آنها ارجاع داد؟ البته در ادامه به کارشکنی هایی اشاره می کند که اگر قبول کنیم تمام آن ها واقعا موثر بوده اند آن گاه بی کفایتی اصلاح طلبان در مدیریت بحران و عدم توانایی ِشان در اداره حکومت را تصدیق نموده ایم. تاج زاده همچنین پس از بررسی زمینه های تحریم انتخابات ریاست جمهوری در دور نهم آن را فرآیندی می داند که از انتخابات هشتم ریاست جمهوری آغاز شده است و هربار اشاره می کند که دانشجویان به خاطر نا امیدی از اصلاح امور به واسطه دست اندازی" اقتدار طلبان" و دخالت این گروه است که در انتخابات شرکت نمی کند و فراموش می کند دانشجویان همواره این سوال اساسی را طرح کرده اند که چطور ممکن است یک جریانی با بیست میلیون رای مردمی در حکومت باشد و نتواند دست اندازی"اقتدار طلبان" را فاش یا خنثی کند. ایشان فراموش کرده اند که به همراه دوستانشان به ناکار آمدی، بی برنامگی و جاه طلبی متهم شده اند و نه بعنوان مظلومین ِ بی گناهی که نگذاشته اند برنامه های عالیه توسعه خود را اجرا کنند.

نوشته  تاج زاده در ادامه ادعایی عجیب تر می کند:« آنان بر پایة این گزاره که با وجود نهادهای انتصابی و غیرپاسخگو، شوراها کاره‌ای نیستند و مشکلات کشور همچنان حل نشده باقی خواهد ماند، این فرصت استثنایی، یعنی برگزاری انتخابات صددرصد آزاد را از دست دادند و حتی به نارضایتی کانون قدرت از برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و تلاش برای بر هم زدن انتخابات در صورت دلخواه نبودن نتیجة آن، توجه نکردند. » این بخش از نوشته تاج زاده از آن جهت عجیب است که پس از بیان همه کارشکنی های " اقتدار طلبان" و نا توانی اصلاح طلبان تصویر دگرگونه ای از دولت و مجلس اصلاح طلب نشان می دهد. همه توطئه ها خنثی می شوند و سرانجام آقایان می توانند انتخاباتی آزاد برگزار کنند. انگار همه نیروی اصلاح طلبان حمع شده بود نا این انتخابات کاملا آزاد برگزار شود و دانشجویان- که فقط می توانستند بیانیه صادر کنند و احتمالا صدایشان از امیر آباد آن طرف تر نمی رفت- با بی خردی همه مردم ایران را مجاب می کنند که در انتخابات شرکت نکنند. ادعاهای تاج زاده از این جای نوشته بع بعد حیرت انگیز است. او دانشجویان ایرانی را- منظوراو در این نوشته بخشی از اعضای دفتر تحکیم وحدت است- درست مثل یک حزب متشکل با گستره وسیعی از رسانه های دیداری و نوشتاری تصور می کند که اداره افکار عمومی را در اختیار داشته اند و مدعی می شود که:« در فاصلة انتخابات شوراهای دوم و مجلس هفتم، همین عده، با طرح شعار "اصلاحات از بیرون" و ترویج ایدة "شکست اصلاحات از درون"،‌ بر طبل ناممکن بودن هرگونه اصلاح و تغییر مثبت کوبیدند تا اصلاح‌طلبان از حکومت حذف شوند و قدرت به طور کامل در اختیار اقتدارگرایان قرار گیرد.»  

پس از بیان مطالبی که در بالا به آن اشاره تاج زاده فرصت می کند تا دلایل ناکارآمدی و شکست اصلاح طلبان در انتخابات سیاسی پس از شورای شهر دوم بپردازد و لیستی از اشتباهات اصلاح طلبان- به زعم خود- را ارائه می دهد. ائ البته قصد ندارد تقصیر اشتباهات را به گردن بگیرد و مشکلات ÷یش آمده را یا از چشم دانشجویان می داند و یا نتیجه کازشکنی دیگران:« البته شکست اصلاح‌طلبان تنها به علت عملکرد این عده نبود، بلکه عملکرد خود اصلاح‌طلبان از جمله در هر سه انتخابات شوراهای دوم، مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم در کنار کارشکنی باند مافیایی قدرت و ثروت از جمله در ردصلاحیت‌های گسترده و غیرقانونی داوطلبان در انتخابات مجلس، فعالیت‌های غیرقانونی حزب پادگانی و سنگر 300 هزار نفری نظارت، جهت‌گیری یک سویة صداوسیما، سوء استفادة اقتدارگرایان از بیت‌المال برای تبلیغات انتخاباتی و دیگر عوامل مخرب انتخابات آزاد، عادلانه و سالم نیز در پیروزی اقتدارگرایان نقش داشتند.»

نوشته تاجزاده فراز های دیگری هم دارد که شاید به وسیله آن ها بشود به او و دوستانش نشان داد که چرا جامعه ایرانی- و نه تنها دانشجویان- در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم به هر کس به روش خاص خودش- ایشان رای اعتماد ندادند:« آیا تقویت مؤلفه‌های دموکراسی و حقوق بشر و صلح- حتی به یک معنا توسعة سیاسی، اقتصادی، علمی و فنی- در عصر اصلاحات و توزیع قدرت به مراتب بیشتر از زمان یکدست شدن حکومت ممکن نیست؟ آن‌هم در جامعه‌ای که نهادهای مدنی در آن ضعیف هستند و قدرت در همة زمینه‌ها مسئولیت دارد و از امکانات مالی گسترده برخوردار است.» اگر بخواهیم از منظر دانشجویانی که تاج زاده سرزنششان می کند به این جملات نگاه بکینم ریشه اصلی مشاجره را خواهیم یافت؛ به اعتقاد آقای تاج زاده در جامعه ایرانی نهاد های مدنی یا غایب اند و یا ضعیف، قدرت در همه زمینه ها نفوذ دارد؛ حالا سوالی که این جا مطرح می شود این است که در دوران هشت ساله اصلاحات تصور حکومت مردان ایرانی آیا مصداقی به جز مجموعه اصلاح طلبان داشته است؟ این قدرت بی حد سیاسی و منابع مالی گسترده در اختیار چه کسانی قرار داشت؟ حالا ممکن است آقای تاج زاده دوباره ادعا کن که "اقتدار طلبان" نگذاشتند. یعنی ایشان مدعی می شود که مجموعخ اصلاح طلبی در ایران در همان اوایل متوجه شده بود که نمی تواند برنامه های خودش را- اگر فرض کنیم برنامه ای بوده است- اجرا کند؛ سوال دیگری که مطرح می شود این است پس چرا اصرار به ماندن در قدرت داشتید؟  به فرض صحیح بودن ادعای شما و پس از دو سال بیرون ماندن از بحران های تولید شده توسط اقتدار طلبان- یعنی از قدرت- چه تاکتیکی را برای مقابله با این کارشکنی ها در نظر دارید؟

از سوی دیگر تاج زاده در ابتدای مقاله اش اقتدار گرایی پوپولیستی را از نشانه های دولت نهم و مجلس هفتم می داند و اعلام می کند که مردم ایران از آن منزجر اند. دانشجوی منقد حتما از ایشان خواهد پرسید که شعار" آیا دموکراسی و عدالت را بر سر سفره مردم می آوریم" چیزی به جز تایید رفتار های دولت نهم در جلب افکار عمومی است؟ دانشجویان معترضی که آقای تاج زاده از آن ها یاد می برد حتما به ایشان خواهند گفت که" برای ما مشخص است که مسدله اصلاح طلبان دوم خردادی مسئله قدرت است و ایشان ترجیح می دهند انرژی  و حمایتشان را برای گروهی به خدکت بگیرند که اولا برنامه دارد> دوما صادق است. و سوما مردمی است. دغدغه واقعی اش حل معزلی است که رای دهندگانش دارند. و این درست همان انتقاداتی است که دو تن از دانشجویان فعال سیاسی در وبلاگ هایشان برای آقای تاج زاده نوشته

اند؛ از جمله سامان صفرزایی در مقاله ای می نویسد:« آیا برای تشویق ایرانیان به تن در دادن به مشارکت در پروسه ی اصلاحات تنها بیان همین  برهان خنده دار را فرا گرفته اید که " در زمان اصلاحات اوضاع حقوق بشر از زمان حال بهتر بود".» در ادامه همچنین صفر زایی به تغییر سویه های گفتمانی اصلاح طلبان اشاره کرده می نویسد:« آن ها از ملت عبور نکردند بلکه دقیقا  -درست یا غلط-  از رفتارهای جبهه ی موسوم به اصلاحات عبور کردند.» او بعد از دعوت الصلاح زلبان به واقع بینی در نقد از خود اشاره می کند که:«  در جایی دیگر از نوشته ی "عبور از ملت" آقای تاج زاده جمله ی عجیبی نوشته اند :

"...بر تبلیغات خود دربارة ناکارآمدی خاتمی و اصلاح‌طلبان افزودند تا تعداد بیشتری از مردم از هرگونه اصلاحی از طریق انتخابات و صندوق‌های رأی نا امید شوند و در انتخابات شرکت نکنند""

واقعا این تصور را دارید که جنبش دانشجویان تحریمی از چنین برد تبلیغاتی قدرتمندی برخوردار بود که به واسطه ی آن نیمی از مردم ایران را از اصلاحات انتخاباتی و صندوق های رای ناامید کند؟

آیا به این مهم فکر کرده اید که بد نیست قدری واقع بین باشید. به این اندیشیده اید که به جای آنکه همواره اشاره ای گذرا به ضعف اصلاح طلبان در اجرای اصلاحات کنید لازم است مقاله هایی مفصل یرامون آن، مانند مقاله های که به تفصیل در آن به نقش دانشجویان تحریمی در یکدست شدن حاکمیت اشاره می کنید بنگارید؟»

در همین رابطه وبلاگ محاوره هم مطلبی را با این عنوان نگاشته است که:« آقای تاج زاده لطفا واقعیت را تحلیل کنید»  نویسنده محاوره سویه نقد را متوجه اصلاح زلبان کرده از ایشان می پرسد:« آیا اگر تمام مواردی که شما نام برده بودید درست اجرا می شد دیگر دلیلی برای طرح شعار عبور از خاتمی وجود داشت؟.... طرح شعار عبور از خاتمی معلول تمامی همان "اگرهایی" است که شما ذکر کرده اید. آن "اگرها" علت اند و واکنش دانشجویان معلولی برآن علت.» محاوره همچنین یادآـوری صحیحی می کند:« جناب تاج زاده برای اطلاع شما باید یادآوری کنم که شعار عبور از خاتمی همان شعاری بود که شما و همفکرانتان در انتخابات نهم ریاست جمهوری سردادید آنگاهی که در حمایت هایتان از دکتر معین تاکید داشتید که معین راه خاتمی را ادامه نخواهد داد.آش آنقدر شور شد و نقدهای شما از خاتمی در مقطع انتخابات نهم ریاست جمهوری آنقدر بالا گرفت که سیدمحمدخاتمی بعدها لب به گلایه گشود و سخنی با این مضمون به زبان آورد:« من می دانستم که اگر خیلی کارها را انجام دهم آنها از من حمایت نمی کردند.» » نویسنده وبلاگ محاوره در پایان نوشته اش نکته ای را خطاب به مصطفی تاج زاده می نویسد که لازم است همه سیاست مداران ایرانی آن را در نظر بگیرند:« آقای تاج زاده! مردم مجبور به حمایت از شما نیستند اما شما به عنوان یک دولتمرد مجبور به پاسخگویی و تامین نیازهای مردم هستید. تازمانی که تحلیل شما براین باشد که "مردم" اشتباه کردند، بدانید که اصلاحاتی که شما از آن دم می زنید شکست خورده است حتی اگر دوباره به قدرت بازگردید. کاش یکبار برای تحلیل شکست خود قبول کنید که اشتباه کردید. کاش یکبارچشم بر قدرت و منافع خود می بستید و از نگاه مردم قضایا را می دیدید.شاید آنگاه با مردم هماهنگ تر می شدید.»

برای وارد شدن به ادامه مطلب دوباره از وبلاگ محاوره مدد می جویم چرا که فکر می کنم چکیده بحثی که قرار است ارائه کنم را ایشان در چند جمله ساده آورده اند:« دانشجویان اگر در انتخابات ریاست جمهوری جانب عدم شرکت {را}گرفتند نه از این روی بود که به باور شما در انتظار تانک های آمریکایی نشسته اند بلکه با این هدف بود که شاید احزاب اصلاح طلب با دوری از قدرت به جامعه مدنی بازگردند و اول خود را اصلاح کنند و بعد داعیه اصلاح ایران را در سر بپرورانند اما همین دانشجویان اکنون معترفند براین حقیقت که تنها آب در هاون می کوبیده اند و اصلاح طلبان قدمی روبه اصلاح که هیچ، چندین گام نیز به عقب بازگشته اند.»

آکادمی ایرانی از دیرباز محکم ترین تریبون انتقاد از حکومت ها و در واقع معیار سنجشی برای الگو های حکومت داری در ایران بوده است. تریبونی که برخورد قهرآمیز با آن- به واسطه دامنه وسیع شهروندانی که تحت شعاع دارد-  جامعه را به قهقرا می کشد و نادیده گرفتنش به صلاح هیچ حکومتی نیست؛ چرا که تجمع ایده های گوناگون اجتماعی و علمی است. ایده هایی که با درک صحیح از جامعه ایرانی و در ارتباط سازنده با دستگاه سیاست گذاری می توانند سازنده باشند. بر این اساس باید همه ظرفیت های آکادمی ایرانی- این باید اشاره ای به قهری یا جبری نیست- باید در سیاست گذاری برای ایران در مسیر توسعه مورد استفاده دولتمردان قرار گیرد. نحقق این این امر نیازمند نگاه موسع سیاست مردان به دانشگاه و تلاش دانشگاه برای درک ظرفیت های سیاسی- اجتماعی جامعه ایرانی است. در فضایی که به دانشگاه بعنوان یکی از موتور های توسعه- برای تولید ایده- و به حکومت به عنوان دستگاهی که از طریق آن می شود ایده ها را به اجرا گداشت نگاه می شود و در سایه گفتگوی حکومت با دانشگاه می شود آکادمی ایرانی را به جایگاه واقعی خود باز گرداند و از ظرفیت های نا متناهی آن در توسعه علمی و اجتماعی کشور استفاده کرد.­